جهانسبک زندگیمذهبی و فرهنگی

روزهای سعد و نحس چیست ؟ این ایام از زبان شهید مطهری

سعد و نحس ایام از زبان شهید مطهری

گاهی در گوشه کنار می بینیم که بعضی روزها را نحس می شمارند و از انجام بعضی کارها نهی می کنند و در جایی دیگر می بینم که در مقابل بعضی روزها رو خوب می شمارند ، برای روش شدن بیشتر این مسئله پیشنهاد می کنم مقاله زیر را مطالعه فرمایید.

در موضوع نحوست ایام

در موضوع نحوست ایام، دو مساله است. یک مساله این است که ما برخی روزهای سال را مبارک میشماریم و برخی را نحس و شوم، به اعتبار حادثه ای که در آن روز در آن واقع شده، و مقصود ما این نیست که این روز از آن جهت که این روز است مبارک است یا این روز از آن جهت که این روز است شوم است، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما یادآور حادثه پر برکتی است یا این روز برای ما یادآور حادثه شومی است.

مثلا ما روز عید غدیر را روز مبارک می دانیم ولی نه به اعتبار اینکه هجدهم ذی الحجه است که چون ماه، ماه ذی الحجه است و این روز هجدهمین روز ماه است مبارک است اعم از اینکه در این روز حادثه ای واقع شده باشد یا نشده باشد، اعم از اینکه در این روز پیغمبر(ص) علی(ع) را به خلافت نصب کرده باشد یا نکرده باشد، این روز، روز مبارک است و چون این روز مبارک بود پیغمبر(ص) علی(ع) را در این روز به خلافت نصب کرد، یعنی بخت حادثه یوم الغدیر بلند بوده که در این روز واقع شده است، این روز از قدیم الایام و قبل از این هم روز مبارکی بوده، از اولی که این آسمان وزمین درست شده روز هجدهم ذی الحجه روز مبارکی بوده و حادثه غدیر در روزی که خودش مبارک بود واقع شد.

روز دهم محرم

یا دهم محرم روزی بوده که از اولی که عالم ساخته شده اصلا این روز، بد ساخته شده، شوم ساخته شده و حادثه کربلا در روزی واقع شد که بالذاات شوم بود و قهرا قبل از اینکه امام حسین هم شهید بشود هر سال که روز دهم محرم می آمد روز شومی می آمد، از زمان حضرت آدم و قبل از حضرت آدم این روز شوم بوده و الان هم روز دهم محرم شوم است، تا قیامت هم این روز از آن جهت که این روز است شوم است.

حادثه کربلا هم در یک روز شوم واقع شد. یک وقت انسان این طور فکر میکند. این طرز فکر، اساسی نمی تواند داشته باشد. نه عقل می تواند آن را قبول کند و نه از نظر نقل ما می توانیم تاییدی برای آن بیاوریم.

ولی یک وقت به آن معنای دوم است : هجدهم ذی الحجه، چون در این روز برای ما حادثه مبارکی رخ داده است ما این روز را مبارک می شماریم. هجده ذی الحجه مبارکی خودش را از حادثه غدیر دارد نه حادثه غدیر از هجدهم ذی الحجه. دهم محرم شومی خودش را نه اینکه بالذات شوم است از شهادت امام حسین دارد نه کشتن شدن و قتل امام حسین شومی خودش را از دهم محرم دارد.نظیر لفظ و معنا می شود. الفاظ از نظر اینکه الفاظند یعنی حروف الفبا هستند ترکیب می شوند از الف و ب وپ و ت و ث و ج تا آخر. هیچ لفظی با هیچ لفظ دیگری فرق نمی کند. ولی الفاظ برای معانی مختلفی وضع میشوند، بعضی الفاظ برای معانی بسیار عالی و لطیف وضع میشوند، مثل اینکه ما از الف و دو تا لام مشدد و یک الف دیگر و یک “ه” لفظ “الله” راساخته ایم که نام خداوند است. چون معنا مبارک است لفظ هم برای ما لفظی است مبارک، حتی احترام دارد و وقتی که به صورت کتبی در می آید دست بی وضو هم به آن نمی زنیم. همین طور اسماء پیغمبران و ائمه، یا اسمهایی که بر یک معانی خیلی عالی مثلا از مقدسات بشر دلالت می کند مثل لفظ “علم” که گویی خود این لفظ هم برای ما جلالتی دارد.

در مقابل، ما الفاظی را وضع می کنیم برای معانی ای که مستقبح ذکره است یعنی بشر قبیح می شمارد که نام آنها را ببرد : “ما یستقبح ذکره”. بعد چون آن معنا چیزی است که بشر نمی خواهد آن را بازگو کند گویی قبح معنا در لفظ اثر می گذارد و الا بدیهی است که لفظ، بالذات قبحی ندارد، قبح از معناست، لفظ به تبع معنا و چون نام این معناست قبیح شمرده می شود. حال اگر کسی در مجلسی شروع کند الفاظ زشت به زبان آوردن، مردم به او میگویند این کلمات چسیت که به زبان می آوری؟ ممکن است جواب بدهد مگر کلمه هم با کلمه فرق میکند؟! راست هم میگوید، مگر کلمه هم با کلمه فرق میکند؟ هیچ کلمه ای با هیچ کلمه دیگر فرق نمی کند، اما کلمه به اعتبار معنی اش با کلمه دیگر فرق میکند. وقتی میگویند این کلمات را به زبان نیاور، چون این کلمه را که شما میگویید، آن معنا به ذهن می آید و بنا نیست که بشر در مجامع آن معانی را در ذهن خودش مجسم کند.

روزهای مبارک

به این معنا البته درست است که برخی روزها روزهای مبارکی است. حتی میتواند یک سلسله دستورهای شرعی بر اساس همین روزها برقرار بشود برای اینکه این روز یادآور آن حادثه است. مثلا امامحسین را در نیمه شعبان یا بیست و هفتم رجب زیارت میکنیم. بیست و هفتم رجب یا بیست و چهارم رجب، خودش بالذات هیچ فرقی نداشته ولی بیست و هفتم رجب به اعتبار بعثت پیغمبر اکرم شرافتی پیدا کرده است. همین طور که گفتیم گاهی لفظ به اعتبار معنایش شرافتی پیدا میکند که بی وضو نباید دست روی آن گذاشت. بیست و هفتم رجب به اعتبار ولادت پیغمبر، هفده ربیع به اعتبار ولادت پیغمبر، سوم شعبان به اعتبار ولادت امام حسین و نیمه شعبان به اعتبار ولادت حضرت حجت شرافتی پیدا می کند که میگویند امام حسین را هم اگر میخواهید زیارت کنید در این روز زیارت کنید که این روز یادآور چنین حادثه مبارکی است، یعنی حتی یک سلسله احکام و دستورها بر این اساس برقرار می شود، و هیچ مانعی هم ندارد.

می رسیم به مساله نحوست ایام :

ولی در روایات ما پیدا میشود چیزهایی که از آنها حتی بیش از این، مفهوم می شود. مثلا مسافرت کردن در حالی که قمر در عقرب است یا مسافرت کردن در فلان روز خوب نیست، مسافرت کردن در فلان روز خوب است، این چیزهایی که اصطلاحا “نجوم احکامی” نامیده می شود. اینها چیست؟ در مورد اینها ما یک عده روایات داریم که شدیدا اینها را نفی می کند، مثل آنچه که در نهج البلاغه است که در کتب روایات هم ذکر شده است که وقتی امیرالمومنین(ع) می خواستند به جنگ نهروان بروند، در حالی که سوار شده و آهنگ رفتن کرده بودند اشعث قیس کندی آمد در حالی که یکی از خویشاوندانش همراهش بود و گفت : یا اامیرالمونین! توقف بفرمایید و حرکت نکنید برای اینکه ایم مرد سخنی میگوید. فرمود چه میگوید؟ او آمد و گفت من منجم هستم، اوضاع کواکب دلالت می کند که اگر شما در این ساعت حرکت کنید و بروید به جنگ شکست میخورید و همه تان کشته میشوید.
امیرالمومنین به شدت به او حمله کرد، فرمود هرکسی که حرفهای تو را باور کند باید خدا و قرآن را تکذیب کند. ما وظیفه داریم در کارها به خدا توکل و اعتماد کنیم، و بعد فرمود : “سیروا علی اسم الله” به نام “خدا” حرکت کنید و هیچ به حرفهای اینها ترتیب اثر ندهید.
رفتند و پیروز هم شدند و میدانیم که درهیچ جنگی لشگریان امیرالمومنین به این سرعت و به این تمامی پیروز نشدند که غیر از هشت نه نفر از خوارج بقیه همه تار و مار شدند.

عبدالملک بن اعین برادر زراره بن اعین است. روزی آمد خدمت امام صادق(ع) و عرض کرد : یابن رسوال الله من گرفتار این نجوم شده ام و این نجوم در من وسواسی ایجاد کرده. ضمنا این آدم منجم هم بود به همین نجوم احکامی عمل میکرد، به این حسابهایی که اوضاع ستارگان مصلا دلالت می کند براینکه اگر امروز از طرف جنوب بروی پنین می شود، از شمال بروی چنین، مسافرت چنین است و ازدواج چنین. کم کم عادت کرده بود و خیلی مصیبت بود که تمام کارهایش را بر اساس راهنماییهای نجومی انجام بدهد و این سبب شده بود که اصلا زندگی اش فلج بشود چون یک روز مثللا جندم ماه نحس بود، یک روز قمر در عقرب بود، روز دیگر فلان ستاره در پیش رو بود. گفت : یابن رسول الله! من این طور شده ام در حدیث نوشته اند در وسائل است حضرت با کمال تعجب فرمود : تو به این چیزها عمل و اعتنا میکنی؟! گفت : بله یابن رسول الله، چطور؟ فرمود : الان حرکت می کنی می روی به خانه ات و تمام کتابها را یکجا آتش میزنی. امر امام بود، رفت تمام کتابها را یکجا آتش زد. روایات زیادی در نهی از ترتیب اثر دادن به این امور داریم.
یک سلسله روایات سومی داریم که از آنها انسان این طور می فهمد که نحوست ایام و اوضاع کواکب یا اساسا در زندگی انسان اثر ندارد یا اگر هم اثری داشته باشد، 1. توکل به خدا 2. توسل به ائمه و 3. صدقه دادن اثر اینها را از بین می برد.

من خودم از آن زمان که این روایات را دیدم، اصلا بنایم بر این است که در هیچ کاری به این امور ترتیب اثر ندهم که :
سه و پنج و سیزده با شانزده
بیست ویک با بیست و چهار و بیست و پنج
هفت روز نحس باشد در مهی
زان حذر کن تا نیابی هیچ رنج
فکر نمی کنم چنین چیزهایی هم وجود دارد. توکل می کنم یا اگر مثلا از سفر خودم نگرانی داشته باشم، بالاتر از توکل صدقه ای هم می دهم. گاهی تطیرهایی هم ضمیمه میشود. در خراسان این قضیه هست و در بعضب بلاد دیگر ایران هم هست ولی در بعضی بلاد دیگر ایران من گاهی صحبت کرده ام گفته اند اصلا آنجا نیست، و من نمی فهمم که این چیست و از کجاست. معتقدند که یک مسافر وقتی می خواهد مسافرت کند، اگر سیدی به او بربخورد مسافرتش شوم است و عاقیت ندارد، برعکس اگر کولی به او برخورد کند دیگر سفرش سفر مبارکی است. یک وقتی من این مطلب را به مرحوم حاج میرزا علی آقای شیرازی (آن مرد بزرگوار) گفتم، او توجیهی کرد و علت تاریخی برایش ذکر کرد و آن را پسندیدم. او گفت دو چچیز است که ریشه تاریخی اش بر می گردد به زمانی که شیعه در ایران فوق العاده در اقلیت بوده اند و سیدها را هر جا گیر می آوردند زنده زنده لای جرز می گذاشتند (زمان بنی العباس). یکی اینکه مردم به قم و کاشان متلک می گویند. این که می گویند”نه قم خوبه نه کاشون ، لعنت به هر دوتاشون” مربوط به دوره ای است که مردم همه شهرها سنی بودند جز این دو شهر که شیعه بودند و آنها که سنی بودند تا اسم قم و کاشان را می بردند هر دو را لعن می کردند چون قم و کاشان از قدیم الایام دارالمومنین و دارالشیعه بوده. ایشان می گفت این مضمون و متلکی که دراجع به این دوشهر می گویند به اعتبار این است که همه جای دیگر سنی بودند و اینها شیعه بودن و سنیها به شیعه ها فحش میدادند. یکی دیگر اینکه در دوره هایی که سادات را هر جا گیر می آوردند نه فقط خود آن سید را از بین می بردند بلکه اگر در خانه ای سیدی هم پیدا می کردند دیگر آن خانه امنیت نداشت و تمام آن خانه و زندگی به باد می رفت، در ان دوره ها اگر سیدی به خانه ای می آمد این امر مساوی بود با اینکه آن خانمان به باد برود.

کم کم در ذهنها رسوخ یافت که اگر به اینجا سیدی آمد، زندگی ما بر باد رفته است. البته این از ناحیهدولت وقت بود، یعنی اگر سیدی آمد، دولت وقت دیگر برای ما زندگی نخواهد گذاشت، و این همه امامزاده هایی که در ایران درست شدند اغلب همین سیدهایی هستند که به دست دولت های وقت کشته شدند. کم کم مردم این نحوست یعنی شومی ای را که از ناحیه دولتها متوجه خانواده ها بود (خیلی عقاید این طور تحول پیدا میکند) به حسای خدا و عالم گذاشتند که اصلا اوضاع عالم این جور اقتضا میکند که اگر سیدی پیدا شد پشت سرش بدبختی و بیچارگی بیاید، در صورتی که این به اوضاع عالم و به خدا ارتباط ندارد، امری بوده مربوط به دولتهای ظالم. برای خود من حادثه خنده آوری پیش آمد و آن این بود که همان سالهایی که ما طلبه بودیم از قم آمده بودیم به فریمان و بعد از یکی دو ماه که مانده بودیم قرار بود که برگردیم قم. والده ما (خدا اورا بیامرزد) در آن زمان حیات داشتند و طبیعی است که زنها در مسافرتهای یک ساله و دوساله نزدیکان ناراحتند. در فریمان ما آن وقت هنوز ماشین زیاد نبود، جاده تازه درست شده بود ولی ماشین زیاد نبود. دهی بود در دو فرسخی فریمان و سر راه مشهد به نام “نعمان” که الان هم هست. یکی از دوستان ما آنجا بود و از ما دعوت کرده بود که برویم یک دو شبی مهمان او باشیم و از آنجا سوار ماشین بشویم. قرار بود که ما این دو فرسخ را با اسب برویم. من با والده و دیگران خداحافظی کردم و آنها داشتند گریه میکردند. آمدم بیرون. سوار اسب که شدم سیدی را دیدم که از روبرو دارد می آید. گفتم خدا نکند این زنها متوجه بشوند، اگر متوجه بشوند محال است بگذارند من بروم. آمد و آمد، جلوی اسب مرا گرفت و گفت : انشاءالله دیگر برنمی گردی (خنده حضار). مقصود او این بود که آیا میخواهید بروید “نعمان” و بعد برگردید از اینجا با ماشین بروید مشهد یا انشاءالله یکسره می خواهید بروید قم؟ گفت : انشاءالله دیگر برنمی گردید. خندیدم و گفتم : “نه، انشاءالله دیگر برنمی گردم، یکسره می روم”. ما بعد صد بار دیگر برگشیم. آن وقت این داستان را به والده ام و دیگران بروز ندادم ولی بعدها این قصه برای من سوژه ای شده بود در فریمان که آخر این چرندها چیست؟ این مزخرفات چیست؟ برای خود من یک چنین حادثه ای پیش آمد، سید آمد و چنین حرفی هم گفت که خود این حرف هم تنسان را تکان می دهد و ما هیچ گرفتار این حرفها نشدیم. گفت که بادمجان بم آفت ندارد.
حاج آقا نتیجه اش این است که روحانی شدید.
استاد : نه، (روحانی) بودیم. اتفاقا همین که ایشان می گویند، عین این قصه ای که برا سادات بود، در سی و پنج سال پیش برای روحانیون بود، آخوندها را سوار هیچ ماشینی نمی کردند، می گفتند پنچر میشود (خنده حضار). ماشینها هم که اغلب قراضه بود. ماشینهای حالا که نبود، بالاخره خراب میشد. چقدر آخوندها را وسط راه پیاده می کردند! یا مثلا ژاندارم چشمش به یک آخوند در ماشین می افتاد، بهانه گیری می کرد، می گفتند از شومی این آخوند است، در حالی که این، شومی دولت است، به آخوند مربوط نیست. حالا دیگر این حرف هیچ گفته نمی شود. این ماشینهای نو که آمد دیگر این شومی ور افتاد.

مجموع اخبار و روایات

غرض این است : ما از مجموع اخبار و روایات اینچنین استفاده می کنیم که زمانی ما روی همه اینها مطالعه کردیم، آخر این طور نتیجه گرفتیم که یا این مسائل اساسا تاثیری در زندگی انسان ندارد و یا اگر دارد این سه چیز (چون هر سه اینها در روایات هست) : توکل به خداوند،متوسل شدن به اولیاء خدا و صدقه دادن اثر اینها را ازبین می برد. بنابر این پیغمبر اکرم تفال می زد ولی تطیر نمی زد، یعنی از رسم وسنتی که در میان مردم بود آن را که منشا می شد که انسان در تصمیم خودش راسخ بشود امضا می کرد و به آن که منشا میشد انسان از تصمیم خودش باز بماند توجه نمی کرد، یعنی به فال نیک می گرفت ولی به فال بد نمی گرفت. یک روح مصمم و متوکل این طور است. اگر مثلا کسی بیرون می آمد که اسمش حسن بود می فرمود : به به،حسن، نیک، انشاءالله همه کارها نیک است، بروید. اما اگر کسی می آمد که اسمش اسم بدی بود ابدا اعتنا نمی کرد و مخصوصا می فرمود : “رفع عن امتی الطیره” فال بد گرفتن از امت من به کلی بر طرف شده است، “و اذا تطیرت فامض” اگر به چیزی فال بد گرفتی اعتنا نکن، برو، ترتیب اثر نده.

پرسش‎ و‎ پاسخ‎ دینی و مذهبی صفحه 21

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
کانال سپاه